اردوی شلمچه سال دوم بودیم یادش بخیر
 
پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 17:33 ::  نويسنده : شاهرخ

سال دوم مدیرمون آقای رضایی بود که دکترای عربی داشت.ریشی روز اول مدرسه سخنرانی احمدی نژاد رو گذاشت!!!!  بچه ها ازش دل خوشی نداشتن  . گذشت و گذشت تا اینکه گفتن میخوایم بریم اردوی شلمچه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  اردوی خفن!  از کلاس ما 20 نفر بودیم از دوتا کلاس دوم 10 نفر. رفتیم. چه رفتنی. با اسماعیلی رفتیم مسوول آزمایشگاه. بهمون گفتن بیاین دم پادگان امام حسین. صبح کله سحر با بهنام دوست باابم رفتیم. منو پیاده کرد و رفت. هیچکس نبود من یادم رفته بودئ که اینجا شیراز است و ساعت 6 هیچکس تتو خیاون نیست!!.بالاخره بعد از یک ساعت گفتن بیاد داخل پادگان اصلی رفتیم نشستیم بچه ها کم کم اومدن.به زور رفتیم اتوبوس پیدا کردیم و سوار شدیم. حسن  سعید و ستار رو نذاشتن بیان چون میدونستن خرابکاری میکنن اما بقیه ناخاله ها بودن.من سعید و آرمین هم بودیم.توی اتوبوس آخوندی همراه ما بود به اسم ایمان زارع! قد کوتاه بود و ریش فابریک  تا حالا ریشش و نزده بود طلبه بود. رفتنی نمیذاشت آهنگ بذاریبیم . بچه ها گوشی منو که پر از آهنگ بندری بود ازم گرفتن و ته اتوبوس میرقصیدن. دو نفر هم سیگار میکشیدن.شاگرد اتوبوسیه بداخلاق بود و هی گیر میداد.دوتا راننده هم بودن.وقتی رسیدیم  همون دم در چون بچه ها اذیت کردن  تنبیه شدیم و بشین پاشو رفتیم. یکی از بچه هامون رو نگه داشتن گوشه تا بعد به حسابش برسن که در رفت بع توی سوله گیرش اوردن.رفتیم تو سوله. هرکسی یه تخت برداشت. تخت من پشت دیوار بود جایی که واسه اذیت خوب بود. آرمین تخت بالایی من بلود و سعید بغل دستم بود. محسن نیومد.بالش بازی میکردیم و اذیت که اومدن بشین پاشو دادن. دیدن چاره نمیکنه بردنمون بیرون ساعت 12 بود تازه .یه بار هم خواستن اشتباهی منو ببرن که بچه ها نذاشتن.  وقتی بردنومن بیرون نذاشتن دمپایی بپوشیم.دویدن روی شن و بشین پاشو. دیدم یه آدم قد کوتاه بچه مثبت اومد یهو یه فریادی زد که یه قول معروف پاپیون کردیم!!!با میانجی گری یکیشون بیخالش شدن گذاشتن بریم بخوابیم

صبح روز دوم بود که صبح با ایمان رفتم نماز خونه  آرمین هم بود. صبحگاه نتونستیم به موقع بریم واسه همین اشتباه کردینم و اولش رفتیم توی صف قزوینیا بعد رفتیم جلوتر تا صف لر ها هستش و بعد از کلی دردسر رسیدیم به صف فارس که دوتا سوله داشت و جمعیتمون از همه استان های دیگه بیشتربود.رفتیم مناطق جنگی رو دیدیم  لب رودخونه اروند کنار نشسته بودیم و مسوولی توضیح میداد که ایرانیا چیکار میکردن.سعید با دوربین کانون که داشت عکس میگرفت. میخواستیم بریم جای دیگه رو ببینیم که خدر یه کلت اسباب بازی خرید که ساچمه ای بود. من و سعید و آرمین جلوی اتوبوس نشسته بودیم.خدر از عقب اتوبوس شلیک کرد و گلوله خورد شیشه ی جلوی راننده و افتاد زمین راننده هم فحش داد. عباس صندلی رو خیس کرده بودکه راننده فحشش داد. همین که رسیدیم نزدیک مسجد فوری من و  آرمین و سعید رفنیم تو مسجد که حسین عادلویی اونا روگرفته بود و داشت بشین و پاشو بهشون میدادکه بگن کار کی بوده ولی نتونستن بفهمن چون خدر قایمش کرده بود. غضنفر هم که توی انوبوس سیگار میکشید.شب شد و میلاد پیامبر بود. دعوت بودیم که بریم خیلی ها نیموده بودن. بچه های قصر قمشه کرم ریختن و فرستادنشون برن تتو اتاقشون. میخواستن قرآن بخونن اول یه نفر بلند شد قرآن بخونه بعد اعلام کردن چوگان باز بخونه  رفت با لباس بلوچی  واقعا قشنگ بود  عالی بود از هر آهنگی قشنگتر خوند حال کردیم

آهنگ های بچه مثبتی و جنگی میخوندن یه مسوول شکم گنده و سیاه چهره هم داشتیم که تعریف میکرد. بچه های اتاق ما اکثرا رفته بودن خوابیده بودن ولی من سعید و غضنفر و با چند نفر دیگه هنوز بیدار بودیم. حسین عادلویی لاف میزد و میخندیدم بهمون شکلات هم داد.وقتی خواستیم بریم بخوابیم غضنفر کلی سنگ ریزه جمع کرد و گفت مخوایم بریم تو یکی یکی میریم تو در رو محکم پشت سرمون میزنیم تا بقیه بیدار بشن. من اول رفتم و این کارو نکردم اخه ملت خیلی خسته بودن. شب قبل هم که تا 3 بیدار بودیم و تا 5 بیشتر نتوسته بودیم بخوابیم.اما اونا ااین کارو کردمن و کسی بیدار هم نشد!!!  غضنفر با سنگ میزد تو کمد های جلویی مون که صدا میداد و سعید میرفت ببینه کمد ها چه مشکلی دارن همه رو جمع میکرد و می اورد.دوبار ه میزدن!!!.صبح با فندک اتمی بچه ها رو بیدار کردن!!! میگرفتن کف پاشون با جیغ بلند میشدن  خیلی ایمان رو اذیت میکردن و میگفتن که میخوایم ریشت رو تو خواب بزنیم.شب اول غذا کم اومد انداختن گردن اسماعیلی بدبخت  کبابشون سردشده بود و خیلی بد  بود.صبح آخری رفتیم تو مسجد و از این کارا و چند تا منطقه که مونده بود. من و غضنفر داشتیم میومدیموو دنبال دستشویی بودیم. یه دستشویی از دور دیده میشد  غضنفر از چند تا پیرمرد پرسید اونا گفتن اون خرابه غضنفر گفت اشکالی نداره سرپایی میشاشم پیری گفت یابو شعور داشته باش  دعواشون شد.یه بسیجی گنده اومد در گیر بشه که از هعم وازشون کردن نذاشتن دعوا کنن  غضنفر بهش گفت اگه این لباس و بیسم رو نداشت ی بهت میگفتم که دعوا چیه  یارو گفت من بچه تهرونم غضنفر گفت ما بچه ها ی تهرون به کیرمون هم حساب نمیکنیم.!! خلاصه رفت کنار دیوار و سرپایی شاشید!!صبحونه مون رو دادن ولی شاگرد اتوبوس گفت میخوام جارو کنم برین پایین  حمید نهاری هم فحش خواهر و مادرش داد. رفتیم رو خاک نشستیم و غذا خوردیم . برگشتنی بچه ها با راننده پایه شدن  یاشار رفت یه پاکت سیگار گرفت اومدن با راننده و شاگردش  و چند نفر دیگه کشیدن  من جلو بودم دود نابودم کرد جا هم نبود برم عقب بخوابم.تا 4  خوابم نبرد. یهو راننده دریچه ها رو باز کرد و آهنگ بندری هم گذاشت!!!  همه از خواب پریدند.دشت ارژن نگه داشت گفت میخوام جارو کنم تو سرما وایسادیم دست شویی هم میخواستنیم بریم ولی نمیدونستیم که مسجد درش بازه  واسه همین قطار کنار هم سر پایی کارمون رو انجام دادیم. رفتیم جایی بچه ها چایی خریدند سیگار خریدن و خلاصه کلی سرما کشیدیم ولی آخرش راننده گفت خودم هم سردم شده بریم تو.وقتی اومدیم تو  من دیگه نای راه رفتن نداشتم خیلی خیلی خسته بودم و خیلی هم بیخوابی کشیده بودم.بچه ها آهنگ بندری گذاشتن و بی تی هم زدن و داشتن میرقصیدن که من ته اتوبوس که جای خالی بود خوابید اونم 2 ساعت که رسیدیم دم در پادگان امام حسین . جایی رو بلد نبودم.برگشتنی  نارنگی و ساندویچ بهمون دادن

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







بچه های باحال کلاس تجربی
خاطرات جالب و بامزه کلاس و اتفاقات باحال
درباره وبلاگ

دم همه گرم که اومدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بچه های کلاس تجربی و آدرس oskolha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 1168
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1